Chester ، پدر Louis و Aurelia است . در روز پنجم بازی ، با او اشنا می شوید . او ، مسئول کلیسا است و در همان جا هم زندگی می کند . او ، معمولا صبح ها ، به گردش اطراف می رود و پس از مدتی به کلیسا بر می گردد .
او ، لوازم تزئینی و یک نوع سنگ معدن کمیاب به نام Rare Ore را دوست دارد و یک نوع سنگ معدن به نام Scrap Metal را دوست ندارد .تولد او در Summer 24 « تابستان » است .
Rudolph ، در معدن کار می کند . او ، همیشه از شرکت فانلند «Funland» که رو به روی معدن است بیرون می اید و بعد ، به داخل معدن می رود .
او ، فسیل و یک نوع سنگ معدن به نام Rare Ore را دوست دارد و علف و یک نوع سنگ معدن به نام Scrap Metal را دوست ندارد .
تولد او در Summer 25 «تابستان» است .
Renton ، برای شرکت Funland کار می کند . او دستیار Alice است . لقب او ، موش کور است و فکر کنم شما زود بفهمید که چرا لقبش این است .Renton ، بیشتر مواقع با نظرات Charles مخالف است و به او احمق هم می گوید .
او ، تخم مرغ طلایی و همین طور شیر طلایی را دوست دارد و یک نوع سنگ معدن به نام Scrap Metal را دوست ندارد .
تولد او در Spring 1 «بهار» است .
Bob ، یک مرد قوی است و صاحب مغازه حیوان فروشی است . خب ، معلوم است که ادمی که حیوان فروشی دارد ، باید هیکل تنومند و قوی داشته باشد تا از پس انان ، به راحتی بر بیاید ! Bob ، برادر بزرگتر Tim است .
او ، سواری و شیرینی را دوست دارد . او ، علف و غذا های بد پخت را دوست ندارد .
تولد او در Summer 1 «تابستان» است.
Harvest Goddess ، یک دختر است که شما در اول این بازی ، او را ملاقات می کنید. او ، میوه ها و سبزیجات را دوست دارد ، و روز های بارانی را دوست ندارد . تاریخ تولد او نامعلوم است .
Katie ، یک دختر خوب است که با پدربزرگش Wallace زندگی می کند . او ، بیشتر وقتش را به کمک پدربزرگش می گذراند و به هر کسی که وارد قهوه خانه Wallace شد ، خوش امد می گوید . روز های بارانی در اتاقش می ماند و خیاطی می کند . هیچ وقت شب ها از خانه بیرون نمی رود .
او ، پختن شیرینی و پنیر را دوست دارد ، و علف را دوست ندارد .
تولد او در Fall 29 «پاییز» است .